کودک درون چیست؟

تا ۶ سالگی ذهن ما نسبت به این وقایع شدیداً حساس بوده و بسیار مهم است که چه تجاربی را تا آن دوران داشته این. سپس بر اساس آنها تصمیم گیری هایی برای اینکه چگونه در زندگی خوب به نظر  برسیم و به حیات خود ادامه دهیم شکل می‌گیرد.  تجارب بعدی ما هم در این راستا پیشرفته و این باورهای اولیه را تقویت می‌کند. از تصمیمات بزرگسالی ما بر اساس همان تجربه دوران کودکی گرفته می شود. بنابراین حیاتی است که کودک درون خود را به همراه تجارب و خاطراتی که دارد مورد بازبینی مجدد قرار دهیم. اگر از کودک درون خود  فرار کنیم مجبور هستیم که همان اشتباهات گذشته را تکرار کرده و به باورهای غلط شکل گرفته از دوران کودکی ادامه دهیم.

  ما نمی توانیم به راحتی این طرح هایی که از زمان کودکی ریخته شده است را اصلاح و ویرایش کنیم چون سال‌ها به آن پایبند بودیم و مسائلی بودند که باعث محافظت ظاهری ما از عوامل خطر شناخته می شوند بنابراین به راحتی دور ریخته نمی شوند.

 در درون ما کودکی است که نیاز به توجه ، درک و حمایت ما دارد و بر اساس تجارب خود ، به طور غیر مستقیم رفتارهای ما را کنترل می‌کند. مهم نیست شما چند سال دارید و چه سمتی دارید. ممکن است رئیس یک شرکت بزرگ باشید و اطلاعات بالایی داشته باشید ولی از اینکه یکی از کارمندانتان  سرجلسه خمیازه بکشد شدیداً عصبانی شوید و کودک درون شما حس کند با کاری که آن کارمند کرده کرده به شما بی احترامی شده چون وقتی کودک بودید هم والدین شما وقتی نمی خواستند توجهی به حرف‌هایتان  کنند خمیازه سر می‌دادند .

 شاید بخواهیم ندای کودک درون خود را توسط الکل یا مواد و یا پرخوری و رفتارهای ناسالم دیگر خاموش کنیم ولی اینها تنها درمان های موقت هستند و پس از مدتی دیگر جوابگوی فریادهای بلند کودک درون شما که  عاجزانه میخواهد نیازهای خود را بیان کند نخواهد بود.

 رابطه کودک درون و بزرگسالی چیست ؟

 همانطور که گفتیم تمام ترس‌ها و نگرانی‌های کودک درون ، همراه با شادی ها و نقاط مثبت در بزرگسالی هم وجود دارند. اما برخی از بزرگترها خیال می‌کنند که دیگر خبری از تجربه های قدیمی کودکیشان وجود ندارد. بسیاری از مواقع ، این کودک  کم سن  درون افراد است که زندگیشان را کنترل می‌کند. کودکی زخم خورده که در جلد بزرگسالی ظاهر می شود و  سکان  را به دست می‌گیرد.

 برای مثال بچه ۵ ساله سکان اراده فردی چهل ساله را در دستان خود می گیرد. در چنین وضعیتی دیگر آن آدم بزرگ چهل‌ساله نیست که تصمیم می‌گیرد. بلکه با کودکی ۵ ساله طرف هستیم که ترسیده  ، عصبانی  ، زخم خورده و آسیب دیده است.  چنین کودکی با این ویژگی‌ها به دنیای بزرگسالان فرستاده می‌شود تا مسئولیتهای بزرگسالان را تجربه کند. شما چه فکر می کنید ؟ کودک ۵ ساله می‌تواند وارد روابط آدم بزرگها بشود ؟ حرفه و شغل پیشه کند و مستقل باشد ؟ این چیزی است که در زندگی روزانه بسیاری از ما اتفاق می‌افتد و مدام بی آنکه دلیلش را بدانیم از خود می‌پرسیم: چرا همیشه احساس ناامنی می کنم ؟ عصبی هستم و میترسم؟ گمگشتگی و تنهایی وجودم را در بر می گیرد ؟

  همه اینها به خاطر این است که کودکی کنترل شما را برعهده گرفته که بدون حمایت و مراقبت در دنیای بزرگسالان پرسه می‌زند.

 چنین مشکلی که در بیشتر مراجعان  به کلینیک مشاوره موفقیت دیده می‌شود ، با اختلال چند شخصیتی متفاوت است. این مشکل ، مشکلی رایج و آزاردهنده است که با بهره‌مندی از علم روانشناسی و بدل شدن به بزرگسالانی که علاوه بر گذر از مرزهای سنی و شناخت خوبی هم از خود دارند ، می‌توان آن را حل کرد.

 چگونه با کودک درونمان کنار بیاییم ؟

 قبل از هر چیز باید نسبت به وجود کودکی درون آگاه بشوید. واقف نبودن به حضور آن موجب می شود که کنترل رفتارهای تان به دست این کودک بیفتد. در گام بعدی باید کودک درون خود را جدی بگیریم و برقراری ارتباط با او را شروع کنیم. باید به او گوش بدهیم تا احساساتش را شناسایی کنیم و ببینیم که چه چیزهایی نیاز دارد. نیازهای این کودک(عشق ، پذیرش ، حمایت ، درک  ، پرستاری)  درست مانند نیازهای مادر کودکیمان است. در بزرگسالی هم دوست داریم تمام این مراقبت ها از ما به عمل آید و در تلاشی  مذبوحانه دیگران را مجبور به انجام این کار ها می کنیم.

آنچه در کودکی از والدین و سایرین دریافت نکرده‌ایم ، اکنون به شکل نیازی زنده و پابرجا در زندگی ما وجود دارد.

چیزی که باید در نظر گرفته باشیم ، این است که گذشته ها گذشته  است. نباید در بزرگسالی به دنبال تحمیل وظایف انجام نشده والدینمان به دیگران باشیم و طلبکار اطرافیان فعلی مان بشویم. باید بپذیریم که در تاریکی وجود دارد که میرسه گذشته هاست و حال برای رفع و رسیدگی به درد ها و کودک درون ما نیاز به مسئولیت پذیری داریم. در رشته روانشناسی با یادگیری سعی در مرتفع  ساختن مشکلات میشود.  در این مورد هم  کلینیک روانشناسی اصفهان به  بزرگسالان پیشنهاد می‌کند  تا شیوه مراقبت از کودک درون خود را یاد بگیرند. باید یاد بگیرند که درست مانند یک مراقب آگاه از کودک درون خود محافظت کنند. ساختارها  ،چارچوبها ،  مرزهاو محدودیت‌هایی برای آن تعیین می‌کنند و در کنار این نسبت ترتیبی به عشق ورزیدن و پرستاری پایه های اساسی زندگی کودک درون را بنا کنند. برای اینکه ارتباط درست میان کودک درون و بزرگسال مورد نظر شکل بگیرد و نیاز به شکل گیری و خلق گفت و گوی درست و سازنده میان آنها وجود دارد.

کودک درون خود را بهتر بشناسیم

رفتارها و عادت های مخرب به شکل های متنوعی ابراز می شوند: خودتخریبی ، ناامیدی ، پرخاشگری توأم با خشونت و… .  معمولاً رفتارهای مخرب در بزرگسالان به شکل اوقات تلخی های کودکانه و خودشیفتگی ناشیانه بروز می کند.  از سایر عواقب  این رفتارها می‌توان به درماندگی و نیازمندی ، ترس از طرد شدن و وابستگی اشاره کرد. گاهی نیز شاهد بی مسئولیتی و عدم پذیرش بزرگسالی با عصبیت و پرخاش هستیم. به این حالت “سندروم پیتر پن” می گویند. یعنی حالتی که فرد بزرگسال دوست ندارد ، بزرگ شدن خود را بپذیرد و مسئولیت هایش در دنیای بزرگسالان را جدی بگیرد.

با گفتن این ۷ جمله به کودک درون خود ، عشق شادی و آرامش بیشتری را احساس خواهیم کرد. در این صورت است که اعتماد به نفس بیشتری خواهیم داشت و دلسوز تر و مهربان تر هم می شویم.

به کودک درون خود هفت جمله زیر را بگویید و دوستش داشته باشید:

۱- دوستت دارم

همه ما در کودکی فکر می کردیم که باید به اهدافی  رفیع دست پیدا کنیم. همگی میخواستیم نمرات خوب بگیریم  ، تیم درست کنیم و رهبر باشیم ، جا پای خواهر و برادرهای بزرگترمان بگذاریم و… .

 فکر می کردیم با این کار ها دوست داشتنی می‌شویم. احتمالا خیلی از ما والدینی نداشتیم که اهمیت دوست داشته شدن  ورای انجام کاری خاص را بدانند و به ما بگویند ، همینطور که هستیم دوست داشتنی و عزیزی. برخی از ما هم والدین ای داشتیم که ابراز عشق و محبت را نشانه ضعف و دور شدن از ابهت می دانستند.

با وجود همه این تجارب ، ما اکنون می توانیم به خودمان گوشزد کنیم که عزیز و دوست داشتنی هستیم. هر وقت که از جلوی  آینه عبور می‌کنیم یا هر زمان دیگری باید به خود یادآوری کنیم که دوست داشتنی هستیم. عشق کلید درمان همه درد هاست پس به خود بگویید:دوستت دارم .همین و تمام.

 

۲- من تو را درک می کنم و صدایت را میشنوم

 دقت کرده‌اید ، گاهی اوقات سرخورده و غمگین می شویم ، اما سعی می کنیم به روی خودمان نیاوردیم و قوی جلب کنیم. این رفتار ریشه در کودکی ما دارد. یعنی زمانی که کسی با بی رحمی در برابر گریه کردن ما فریاد زده که: ” بس می کنی گریه رو یا کاری کنم که دیگه هیچ وقت گریه هات بند نیاید”

ما با شنیدن چنین جمله‌ای دیگر گریه نمی کردیم ، اما احساسات و سرخوردگی شکل گرفته در آن لحظات برای همیشه در قلب ما جا خوش کرده‌اند و اگر تلاشی آگاهانه برای بهبود آن زخم های درونی به کار نگیریم ، همیشه زندگی و تصمیم‌گیری‌های ما تحت‌الشعاع آن قرار خواهد گرفت. بنابراین لازم است با کودک درون خود مهربان باشیم و به او بگوییم که صدایش را می‌شنویم ،او را درک می‌کنیم و با هم می توانیم از خلال سردی ها و سیاهی ها عبور کنیم.

۳- این حق تو نبود

 در کودکی بارها پیش می آید که احساس میکنیم ، بچه بدی هستیم  و لایق طرد شدنیم.  اما این موضوع به هیچ وجه درست نیست. واقعیت این است ، افرادی که ما را آزار داده اند ، رفتار و روش دیگری بلد نبودند. برای مثال کتک مفصلی که از مادر نوش جان گردیم ، به این خاطر نبوده که ما مستحق چنین تنبیه بی رحمانه این بوده‌ایم. علت این است که مادرمان در کودکی تجربه مشابهی داشته و یاد نگرفته که شیوه برخورد با مادرآن موقعیت خاص چه بوده است.

همه کودکان پاک و بیگناه هستند و به هیچ وجه مستحق به تنبیه ، ترجمه شدن ، مورد سوء استفاده قرار گرفتن و…  نیستند.  کودکان گناهی برگردن ندارند. ما این موضوع را زمانی متوجه می شویم که از آن دوران سالها فاصله گرفته‌ایم.

۴- ببخشید

 یکی دیگر از جملاتی که باید به کودک درون خود بگوییم” ببخشید” است.  گاهی اوقات فکر میکنیم که باید مدام برنده باشیم و بر دستاوردهای آن اضافه و اضافه تر کنیم. این رویکرد بعضاً به دور شدن ما از فرزندان و اطرافیان مان می‌انجامد و باعث می‌شود تا به کار و… ، بیش از حد لازم  بها بدهیم. همه این رفتارها ریشه در کودکی مان دارد.  در کودکی ارزش‌هایی به ما القا می‌شود که تمام دوران بزرگسالی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. برای مثال در کودکی به ما دیکته شده که باید همیشه اول باشیم ، مدام در رقابت و تلاش باشیم و… .  به همین خاطر از خیلی لذت ها در زندگی جا می‌مانیم. اگر کمی فکر کنیم ، متوجه می‌شود که یک معذرت خواهی بزرگ به کودک درون خسته خود بدهکار هستیم.

۵- من تو را میبخشم

 یکی از سریع ترین روش هایی که میتوانیم خود را به قهقهرا بکشانیم ، حسرت خوردن و شرمندگی از خود است.  گاهی اوقات بیهوده تمام گناهان عالم و آدم را به پای خود می نویسیم. در حالی که ما ذره ای کوچک در این جهان پهناور هستیم و آنچه به‌عنوان واکنش از خود نشان می‌دهیم  ، بسیار بی منظور تر از آن است که عواقب وحشتناکی به وجود بیاوریم.  همه ما چنین هستیم و گاهی خود را  مسبب چیزهایی می دانیم که تقصیر ما نبوده است. برای تمام لحظاتی که کودک درون خود را ترسانده و مقصر اعلام کرده‌ایم ، باید بگوییم: من تو را میبخشم ، تقصیر تو نبوده است.

۶- از تو متشکرم

 باید به کودک درون خود بگوییم:” از تو متشکرم”. این تشکر به خاطر تمام لحظاتی است که تسلیم نشده و با شجاعت و پشت کار ما را همراهی کرده است. حتی اگر لحظات دردناکی را از سر گذرانده ایم ، باز هم باید از کودک درون بی دفاع خود برای همراهی و بقا تشکر کنیم. کودک درون ما نیازمند احترام ، محبت و درک است. نباید او را قضاوت کنیم و آزارش بدهیم.

۷- تو تمام تلاشت را کردی

  همه ما در لحظاتی از زندگی ، خود را برای اشتباهات و نقض هایمان سرزنش می کنیم. خود را در گوشه رینگ می گذاریم و با سرسختی مورد بازخواست قرار می‌دهیم که چرا چنین نکرده و چنان نشده است. این رفتار کودک درونمان را آزار می‌دهد. باید پذیرفت که تمام تصمیمات و واکنش‌های مناسب توجه افکار ، شرایط و عناصر و عوامل محیطی و درونی گسترده‌ای بوده که در آن زمان تحت تاثیر ایشان بوده‌ایم. باید حسرت خورد و ناراحت بود. ما همیشه همان بوده ایم که باید و می‌توانستیم. پس باید به کودک درونمان بگوییم:” تو تمام تلاشت را کرده ای”.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.